گفتگو با دکتر مازیار شهزاد دولتشاهی

گفتگو با دکتر مازیار شهزاد دولتشاهی

حس و حساسیت

دکتر علیرضا آشوری

دندانپزشکان زیادی داریم که اهل کتاب و فیلم و هنر و رشته هایی خارج از دندانپزشکی هستند و افرادی مطلع و با معلومات محسوب میشوند ولی اینکه کسی علایق خود را به صورت کاملا حرفه ای در یک فضای حرفه ای و با افراد حرفه ای پیگیری کند داستان متفاوتی است. این اتفاق در بین دندانپزشکان زیاد شایع نیست و یکی از افرادی که در این زمینه موفق و صاحب نام بوده دکتر مازیار شهزاد دولتشاهی است که علاوه بر دستاوردهای چشمگیر در زمینه رشته تخصصی خود یعنی پریودونتیکس، فعالیتهای پژوهشی، تدریس، سخنرانی و کارگاههای اموزشی متعدد، یک نویسنده و کارگردان تئاتر حرفه ای نیز محسوب می­شود. دکتر دولتشاهی در دوران پاندمی کرونا، برنامه های کانال جذاب خاطرات ایمپلنتی (implant diary) خود را نیز گسترش داد که با استقبال فراوان علاقه مندان به ایمپلنت روبرو شده است. این گفتگوی خواندنی را از دست ندهید.

خاطرات خوش جنوب ایران

بخاطر شغل پدرم که مهندس بود در کودکی و نوجوانی زندگی در شهرهای مختلفی را تجربه کردم. قبل از انقلاب تهران و بندرعباس زندگی کردم. موقع جنگ کرمانشاه بودیم و در نهایت به تهران برگشتیم و در سال 1368 وارد رشته دندانپزشکی دانشگاه شهید بهشتی شدم. در آن زمان بعد از خاتمه دوره عمومی، بلافاصله نمی­شد برای برخی رشته های تخصصی اقدام کرد مثل پریو و ارتو و باید دو سال سابقه طبابت میداشتیم تا بتوانیم برای این رشته ها اقدام کنیم. بخاطر علاقه ام به پریو دو سال در مناطق مختلف کار کردم و در نهایت در سال 1376 در رشته تخصصی پریودونتیکس دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شدم.

بعد از فارغ التحصیلی باید در یک دانشکده دندانپزشکی مشغول به کار و تدریس می­شدیم و چون از جنوب ایران خاطرات خوشی داشتم، دانشگاه جندی شاپور اهواز را انتخاب کرده  راهی استان خوزستان شدم. چند سال در اهواز هیات علمی بودم و در عین حال مطب شخصی خودم را هم داشتم تا اینکه در نهایت به تهران برگشتم. چند سال هم در تهران طبابت کردم و در نهایت به کانادا مهاجرت کردیم.

پس از مهاجرت به کانادا ابتدا بین ایران و کانادا در رفت و آمد بودم تا اینکه در سال 2018 تصمیم گرفتم کاملا در کانادا اقامت کنم. در نتیجه امتحانات دایرکت لایسنسینگ NDEB را شرکت کردم و در نهایت بعد از گذراندن امتحان بورد، لایسنس دو ایالت اونتاریو و نیوبرانزویک را دریافت کردم و چند ماهی است بعنوان دندانپزشک فعالیتم را شروع کردم که محدود است به ایمپلنت و پریودونتیکس.

روش تحقیق و کارهای پژوهشی

زمانی که ما دانشجوی دوره عمومی بودیم، کارهای تحقیقاتی به شکل امروز مد نظر نبود. دانشجویان برای پایان نامه­های خود بیشتر کار ترجمه انجام می­دادند یا مرور بر مقالات. منتها از خوش شانسی، دکتر مرتضی نیکوبذل که استاد بخش پروتز ما بودند بشدت مرا به انجام یک کار تحقیقاتی تشویق کردند. همین  مساله باعث شد مطالعه در زمینه روش تحقیق و متد و متریال را شروع کنم. مقالات متعددی را خواندم، در کلاسهای روش تحقیق شرکت کردم و پدرم هم در برخی موارد کمکم کرد. نتیجه این مطالعات باعث شد تا اطلاعات زیادی در زمینه روش تحقیق و کارهای تحقیقاتی کسب کنم و در نتیجه همین مساله پایه ای شد که بعدها در دوره رزیدنتی بسیار به دردم خورد.

پاپ مد دانشکده

در دوره رزیدنتی معروف بودم به پاپ مد دانشکده!! یادم هست  یک پابلیشر معتبر پزشکی تمام مقالات در دسترس دندانپزشکی تا سال قبل را در دو سی دی جمع آوری کرده بود که در یکی از واحد های کتاب خارجی وزارت بهداشت به قیمت بالایی به فروش می­رسید. آن سی دی­ها را خریدم و بعد از آن هر کسی در دانشکده از رزیدنت­های سالهای بالاتر یا پایین­تر مقاله خاصی را می­خواست برایش پرینت می­گرفتم. در نتیجه بیشتر و بیشتر با ریزه کاری­های پروژه­های تحقیقاتی آشنا شدم و می­توانستم به دانشجویان در نوشتن مقاله و انجام کارهای تحقیقاتی کمک کنم. از طرف دیگر بخاطر پیش زمینه­ای که از رشته ریاضی داشتم، در فواصل بین کلاس­ها به رزیدنت­ها آمار پزشکی و روش تحقیق تدریس می­کردم. کم کم این کلاس­ها با استقبال روبرو شد در حدی که از مراکز مختلف تحقیقاتی مثل بیمارستان­ها برای سخنرانی و برگزاری کلاس آمار پزشکی و روش تحقیق دعوت می­کردند. این کلاس­ها از زمان رزیدنتی شروع شد و تا بعد از خاتمه دوره تخصصی هم ادامه داشت.

وقتی به اهواز رفتم، خیلی زود مرا به سمت معاون پژوهشی دانشکده انتخاب کردند که بیش از پیش ارتباطم را با کارهای پژوهشی افزایش داد. این ارتباط تنگاتنگ با تحقیق و پژوهش مزایای بسیاری حتی در زندگی روزمره برای من به همراه داشت. مثلا به من نشان داد که نیازی نیست آدم حتما همه چیز را بلد باشد بلکه باید بتواند به سرعت از منابع قابل اعتماد بخش­های ضروری و مورد نیاز را استخراج کرده و درباره آن مطلب خاص اطلاعات کافی را کسب کند. با این پشتوانه توانستم در فعالیت­های آموزشی، study club، سخنرانی و کارهای پژوهشی عملکرد مطلوبی داشته باشم.

یک پدر کتابخوان

بخش مهمی از علاقه من به هنر و ادبیات به پدرم برمی­گردد. او علاوه بر مطالعه زیاد در زمینه رشته مهندسی مکانیک، در بسیاری زمینه­های دیگر نیز مطالعه داشت که حتی گاهی فکر می­کردند او در همان رشته تخصص دارد و باور نمی­کردند رشته اصلی او چیز دیگری است. نکته مهم این بود که پدرم فردی علمی بود و اگر درباره مساله ای حرف می­زد واقعا در آن زمینه مطالعه داشت. ما کتابخانه بسیار بزرگی داشتیم که همیشه جابجا کردن کتاب­های پدرم یک دردسر عمده در خانه ما بود بخصوص که در چندین شهر مختلف هم زندگی کردیم و هربار باید این کتابها را از جایی به جای دیگری می­بردیم.

کسب دانش در رشته غیرتخصصی

چیزی که از روش مطالعه پدرم یاد گرفتم این بود که می­توان در مورد هر رشته­ای در بالاترین حد مطالعه داشت بدون اینکه تداخلی با رشته اصلی و شغل آدم ایجاد کند و هر کدام از اینها در بخش مربوط به خود قرار می­گیرند. نکته دیگر اینکه برخلاف تصور بسیاری از مردم، اینکه یک مهندس یا پزشک تاریخ بلد باشد یا سینما یا ادبیات بداند منافاتی با کار و رشته اصلیش نخواهد داشت. جمله ای که گاهی از زبان برخی میشنویم این است که تو که مثلا پزشک هستی چه به ادبیات! این طرز فکر درست نیست؛ هر کسی می­تواند علاوه بر رشته شغلی خود در زمینه­های دیگر هم صاحب فکر و اندیشه باشد البته به شرطی که در آن زمینه مطالعه کرده و دانش و معلومات کافی برای اظهار نظر داشته باشد.

انضباط بر اساس علاقه

اگر کسی کاری را دوست داشته باشد برای آن وقت پیدا می­کند. ما که کوچک بودیم خیلی توی کوچه بازی می­کردیم. محال ممکن بود کسی بتواند بچه­ای که می­خواهد فوتبال بازی کند را از این کار منع کند. آن بچه عشق فوتبال، شده از پنجره بیرون می­رفت تا آن نیم ساعت را بازی کند. مساله مهم اینجا است که خیلی از مواقع این پرداختن به علایق بازدهی فرد را در انجام سایر فعالیتها افزایش می­دهد. از سوی دیگر این پرداختن به علایق با خود انضباط لازم را هم به همراه میآورد. انضباطی که بر اساس علاقه شکل گرفته باشد انضباط بسیار خوب و مثبتی است و با یک انضباط اجباری و تحمیلی زمین تا آسمان فرق دارد. در واقع انضباط اجباری چون با اجبار و اکراه همراه است بازدهی مطلوبی هم به همراه ندارد.

تاثیر عمیق بهرام بیضایی

در دوره دانشگاه، علاقه عجیبی به بهرام بیضایی و گابریل گارسیا مارکز و سبک او پیدا کردم؛ حتی گاهی قبل از امتحان نمایشنامه بیضایی دستم بود! این علاقه فراوان مشوق من شد برای نوشتن. برای اینکه بهتر با اصول نوشتن داستان آشنا شوم در چند کلاس آموزشی شرکت کردم؛ کتابهای آموزشی می­خواندم و مطالب مربوط به این قضیه را دنبال می­کردم. پشت سر هم داستان می­نوشتم و برای نشریات مختلف می­فرستادم که برخی چاپ شدند و برخی نشدند. بر اساس همین مساله و فیدبک­هایی که می­گرفتم سعی می­کردم ایرادتم را اصلاح کنم.

سنت شکنی

  در دوره رزیدنتی یک نمایشنامه نوشتم و به دفتر فرهنگ دانشکده فرستادیم تا در صورت تایید اجرا کنیم. آنها با اجرای نمایشنامه مخالفت کردند و گفتند سنت شکنی دارد. مساله جالب برای­م این بود که در مورد کیفیت داستان و نگارش هیچ ایرادی نگرفتند و فقط به بحث سنت شکنی اشاره کردند. این نشان داد که کارم قابل اجرا تشخیص داده شده ولی بخاطر ملاحظات دیگر اجازه اجرا نگرفته است که انگیزه­ام را بیشتر کرد.

یا وقتی فیلمنامه سکوت را برای شرکت در جشنواره دانشجویی فرستادم جواب آمد که متاسفانه شما نمی­توانید شرکت کنید. وقتی علت را پرسیدم گفتند فیلمنامه زیادی حرفه­ای­ است و اصلا دانشجویی نیست که بیشتر از جایزه برایم جالب بود.

گارد بسته حرفه­ای­ها

در دوره رزیدنتی خیلی می­نوشتم. کلاس می­رفتم و در جلسات بررسی و تحلیل داستان و فیلم شرکت می­کردم. به اینها فعالیت­های روتین رزیدنتی را اضافه کنید. علاوه بر این برای سایر رزیدنت­ها مقاله تهیه می­کردم، تدریس می­کردم، کار هم می­کردم. در دوره رزیدنتی در سال 78 فیلمنامه­ای نوشتم به اسم سکوت که به چاپ رسید و بازخوردهای بسیار مناسبی هم داشت ولی به مرحله ساخت نرسید. متاسفانه از یک جایی به بعد باید ارتباطات لازم را برای ورود به عرصه سینما داشته باشی که من نداشتم. چند جایی هم که فیلمنامه را خواندند وقتی متوجه می­شدند که دندانپزشک هستم به سرعت گارد می­گرفتند. کمی بعد فیلمنامه ققنوس را نوشتم که آن هم بازخوردهای خوبی دریافت کرد. متاسفانه در این مورد هم برخی می­گفتند که تو که دندانپزشک هستی چه به فیلمنامه­نویسی و اصلا به خود اثر به عنوان یک کار مستقل نگاه نمی­کردند. در نتیجه تصمیم گرفتم آثارم را فقط چاپ کنم و یا نقاشی­هایم را هیچوقت در نمایشگاهی ارایه نکردم.

جرقه نخست یک تئاتر حرفه­ای

در اهواز به دلیل مشغله بسیار طبابت و تدریس در دانشگاه و فعالیت­های بسیار زیادی که در دانشگاه داشتم، مدتی این روند متوقف شد اما همچنان کم و بیش می­نوشتم ولی فیلم خیلی زیاد می دیدم. چند سال پیش برای اینکه دانسته­های­م را آزمایش کنم  در موسسه کارنامه و در کلاس­های کیومرث مرادی شرکت کردم و وقتی کلاس جلو رفت دیدم جایگاه خیلی خوبی دارم. بلافاصله بعد از همان کلاس در سال 97 نوشتن نمایشنامه مرثیه­ای برای یک دختر را بر اساس نمایشنامه مرگ و دوشیزه آریل دورفمان آغاز کردم. آن  زمان هم در اهواز و هم تهران طبابت می­کردم و مرتب بین اهواز و تهران در حرکت بودم.

مرثیه ای برای یک دختر

بعد از نوشتن نمایشنامه، با یک تهیه کننده مطرح و خوش نام در تئاتر ایران، آقای نورالدین حیدری ماهر آشنا شدم که پذیرفت کار را تهیه کند. بعد یک تیم اجرایی بسیار حرفه­ای و قوی جمع کردیم و کار آماده­سازی نمایش شروع شد. برخی از عوامل اجرا باورشان نمی­شد این نخستین تجربه کارگردانی من است. باقی عوامل همه حرفه­ای بودند و با تجربه. ابتدا نگران بودم مبادا این عوامل در برابر من که خارج از حرفه تئاتر بودم گارد بگیرند ولی خوشبختانه هرگز این اتفاق رخ نداد. در مورد نور این اجرا بگویم که مسوول نور ما آقای علی کوزه گر یک بار به من گفت دکتر شما نور خوانده­ای؟ همه نوری که در متن نوشتی انگار خودت قبلا دیدی… که گفتم نه هرچه بلدم از تئاترها و فیلم­هایی است که دیده­ام و کتاب­هایی است که خوانده­ام.

نمایش مرثیه­ای برای یک دختر برای اجرا کار بسیار سخت و پیچیده­ای بود. بازیگران مرتب جابجا می­شدند، نقش­ها عوض می­شدند و برای هر شخصیت و هر بخش داستان نورهای خاصی تعریف شده بود در حدی که مسوول نور ما می­گفت که این یکی از سخت­ترین نمایش­هایی است که تابحال کار نور آن را انجام داده است. ما حدودا 48 ضبط نور داشتیم. مثلا تا این دیالوگ یک پکیج نور بود و به محض پایان دیالوگ پکیج نور عوض می­شد. دو شخصیت این نمایش صرفا سایه بودند. در واقع نور در این تئاتر یک کاراکتر محسوب می­شد نه اینکه مثل برخی نمایش­ها هدفش صرفا روشن کردن صحنه باشد.

ما سی شب اجرا داشتیم در سالن پالیز. البته نمی­گویم سالن پر می­شد ولی استقبال واقعا قابل توجه بود و بازخوردهای آن بسیار مثبت و دلگرم کننده. بعد از این نمایش قرار بود اجرای دیگری را روی صحنه ببریم که مصادف شد با مهاجرت­م به کانادا و کار نیمه تمام باقی ماند و امیدوارم بتوانم در کانادا یا ایران آن را روی صحنه ببرم.

مردمشناسی با کمک پزشکی

بعد از بیست و چند سال طبابت، پزشک بودن کمک کرد به دید و دانش مناسبی از مردمشناسی دست پیدا کنم. وقتی بیماری پیش ما می­آید نقاب و پوشش و طبقه اجتماعی­ش را با خود نمی­آورد. مثلا وقتی یک تیمسار برای حل یک مشکل دهان و دندان می­آید فرق دارد با شرایطی که در خیابان مرا ببیند. در خیابان او یک تیمسار است و از آن موضع و طبقه برخورد می­کند ولی در مطب دیگر خود واقعی اوست با همه ترس­ها، دغدغه­ها و نقاط ضعف و قوت شخصیتی. این تجربه در نوشتن و پردازش شخصیت­های داستان کمک بسیار موثری برای­م بود.

مطالعه عامل موفقیت

اینکه کسی بخواهد وارد یک کار حرفه­ای بشود به نظرم حتما زمان آن را پیدا خواهد کرد. در عین حال مهمترین عامل موفقیت در چنین مسیری مطالعه و تحقیق است. مطالعه فراوان و استفاده از منابع معتبر یک رکن اساسی موفقیت در هر حرفه­ای محسوب می­شود. یک مشکل بزرگ این است که کتابخوان زیاد نداریم. جاهای دیگر بیشتر مردم کتاب­شان دست­شان است؛ در صف مترو یا کنار استخر و ساحل…

حس و حساسیت

اینجا بحثی وجود دارد به نام حساسیت(sensitivity) به این معنی که فرد نسبت به رخدادهای اطرافش واکنش داشته باشد و عملکردش خنثی و منفعل نباشد. این حساسیت و تلاش برای شناخت و درک آنچه در حال رخ دادن است، فرد را حاضر در لحظه می­کند و کم کم خودآگاهی فرد بیشتر و وسیع­تر می­شود و کمک می­کند آدم پازل ذهنی خود را به درستی کنار هم بچیند. بخشی از این حساسیت البته ذاتی است ولی بطور کلی می­توان آن یاد گرفت. امری زمان بر است و باید مجموعه­ای از اتفاقات شکل بگیرند تا در یک فرد این حساسیت ایجاد شود. وقتی سنگی را در وسط کوچه می­بینیم و می­ایستیم و سنگ را در گوشه­ای می­گذاریم که کسی و یا ماشینی روی آن نرود و آزردگی ایجاد نکند، یعنی حساسیت داریم و در لحظه حضور داریم.

روحیه شغلی

اجازه بدهید نقل قولی را ذکر کنم از بهرام بیضایی. او در یک گفتگو می­گوید که خوب است هر کسی در هر حرفه روحیه آن شغل را به خود نگیرد. مثلا یک کارمند روحیه کارمندی نداشته باشد یا یک پزشک روحیه پزشکی نداشته باشد یا یک پلیس روحیه پلیسی. اینجا بحث ارزشگذاری مشاغل نیست؛ بحث روحیه و چهارچوب­های کلاسیک و از پیش تعریف شده مشاغل است. اگر کسی روحیه و شخصی­تش تحت تاثیر شغلش تعریف نشود، آنوقت می­تواند جنبه­های دیگری از زندگی را تجربه کند.

روحیه دندانپزشکی درمانگاهی

دندانپزشکی رشته خاصی است. از یک طرف به پزشکی وصل می­شود؛ از یک طرف به کارهای تکنیکی و صنعتی مرتبط است؛ بخشی به کارهای زیبایی و هنری مرتبط است و بخشی هم به بیزنس. در نتیجه هر دندانپزشکی ممکن است در یک بخش این رشته فعالیت بیشتری داشته باشد و روحیه­ش منطبق با همان بخش تغییر کند. یکی از واضح­ترین بخش­های رشته ما که کاملا می­تواند حرفه یک دندانپزشک را تحت تاثیر قرار دهد تمرکز روی بحث سودآوری است، آنچه که بین خود ما دندانپزشک­ها به کار کردن درمانگاهی معروف است. یعنی مدل کار کردن بسیار سریع، زدن از سر و ته کار، استفاده از متریال نامناسب و صرفه­جویی­های زیاده از حد که در نهایت بتوانی بیمار را به سرعت درمان کنی و به بیمار بعدی بپردازی. این ربطی به فعالیت در درمانگاه یا مطب ندارد و یک دندانپزشک در درمانگاه هم می­تواند وقت کافی برای بیمار اختصاص دهد، از متریال مناسب استفاده کند، لوازم استاندارد را به کار ببرد و بهترین سرویس را به بیمار ارائه کند. این دیگر به استعداد فرد ربطی ندارد بلکه به شخصیت و روحیه مرتبط است. شخصیت (کاراکتر) اکتسابی نیست؛ ساختنی است و به راحتی هم ساخته نمی­شود. روحیه افرادی که ذکرشان رفت به سمت بازدهی بالای مالی است(efficiency) یعنی به هر قیمتی درآمد بالاتری داشته باشند. این نحوه طبابت البته در کوتاه مدت جواب می­دهد و در بلند مدت با شکست­های متعدد ناشی از درمان­های نامناسب عملا درآمد فرد از حد معمول هم پایین­تر میآید. در مطب این افراد شاید سالن انتظار پر از بیمار باشد ولی نیمی از این بیماران بابت شکست درمان مراجعه کرده­اند. ولی اگر ذهن و شخصیت دندانپزشک به موثر بودن یا Effectiveness تمایل داشته باشد آن وقت با ارایه درمان مناسب و با داشتن رضایت بیماران به درآمدی بالاتر هم دست خواهد یافت. این روش کار کردن رضایت خود فرد را هم به همراه خواهد داشت. وقتی یک دندانپزشک از انجام کار خود احساس رضایت داشته باشد آنوقت می­تواند با فراغ بال بیشتری، علایق دیگری را نیز دنبال کند. ولی وقتی کسی فقط بدنبال efficiency باشد در یک دور باطل می­افتد که نمی­تواند از آن خارج شود و روز به روز بیشتر و بیشتر در همان بخش فرو می­رود و عملا فرصت و فراغتی برای کارهای دیگر ندارد. وقتی هم از او بپرسید می­گوید وقت ندارم.

دفع الوقت یا تنبلی

یک مساله دیگر، به تعویق انداختن یا دفع الوقت(procrastination) است. این مساله با تنبلی فرق دارد. در تنبلی فرد هیچ کاری انجام نمی­دهد ولی در دفع الوقت فرد کار انجام می­دهد ولی آن کار مفید و موثر نیست و انجام کار مفید و موثر را به بهانه­های مختلف به تعویق می­اندازد. خیلی افراد به این مساله عادت کرده­اند و تا این عادت را کنار نگذارند نمی­توانند به جنبه­های دیگری در زندگی بپردازند. یادمان باشد عادات را می­توان شکست و تغییر داد.

حرف آخر

هیچوقت برای شکستن یک عادت دیر نیست. ممکن است سخت باشد ولی اصلا نشدنی نیست. نباید به عادت­ها، اشخاص، روابط و مواردی از این دست چسبندگی(attachment) داشت به نحوی که نشود با فاصله از آنها زندگی کرد. اینکه به چیزی اینقدر چسبیده باشیم نه خودمان می­توانیم درست زندگی کنیم نه اگر آن چیز یک شخص باشد به آن فرد اجازه زندگی می­دهیم. البته Attachment سطوح متفاوتی دارد.

در ابتدا مثل یک رود خروشانیم با دیواره­های باریک، شتاب و سر و صدای زیاد؛ بعضی رودها به بیراه می­روند و خشک می­شوند اما رودی که مسیر درست را می­رود به دریا نزدیک­تر می­شود آرام­تر می­شود، دامنه و کناره­ش گسترش می­یابد و در انتها به آرامی و بدون کوششی محسوس به دریا می­پیوندد و دریا می­شود با کناره­ای ناپیدا و وسیع. بهتر است روش زندگی­مان مانند رودی باشد که به دریا می­پیوندد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست بعدی

ارزیابی مدارک برای آزمون­های NDEB

د نوامبر 8 , 2021
ارزیابی مدارک برای آزمون­های NDEB دکتر مهدی ادیب راد دندانپزشک – پریودونتیست اینستراکتور ارشد موسسه آموزشی کانفیدنتیست دکتر علیرضا آشوری دندانپزشک نخستین مرحله امتحانات NDEB برای معادل سازی مدرک دندانپزشکی در کانادا تهیه و ارسال و ارزیابی مدارک تحصیلی است. بخشی که برخلاف تصویر مساله­ای بسیار مهم محسوب شده و […]