براى آدمى كه حس شوخ طبعى دارد، در هر مكان و زمانى امكان مواجهه با موقعيت طنز هست. مطب و كلينيك دندانپزشكى هم از اين اصل مستثنى نيست. در زير تيتر لبخند حرفهاى قصد بازگو كردن اين مطالب به منظور تلطيف محيط پر استرس دندانپزشكى را داريم .
امان از بيمار وسواسى
بيمار خانم نسبتاً مسنى بود كه فرزندان و عروس و دامادهاش همه مريضهاى خودم بودند. خوشبختانه دندانهاى خوبى داشت و فقط براى جايگزين كردن يكى از دندانهاى از دست رفته نياز به ايمپلنت داشت، مضطرب بود و وسواسى، پس براش روند درمان را توضيح دادم. كيس سادهاى نبود. پيچيدگىهاى خاص خودش را داشت، ولى كاملاً قابل انجام بود. بعد از جلسه اول دوباره وقت گرفت و من هم مجدد با حوصله براش توضيح دادم. قرار شد اسكن را بگيرد و كار را شروع كنيم. همه كارها و بررسىهاى قبل از جراحى انجام شد. روز جراحى بعد از احوالپرسى اوليه باز هم شروع كرد به سؤال پرسيدن، من و همكارم هم جواب داديم. دستيارها ست جراحى را باز كردند. بيحسى را زدم كه گفت: دكتر ميشه صبر كنيد. من يك استخاره بكنم !
خاطره دومى نياز به هيچ طول و تفصيلى نداره. به صورت كيس ريپورت خودش يك طنز بدون شرح هست .
بيمار: مرد، جوان، غير ايرانى
مكان: كلينيك دندانپزشكى كانادا
درمان انجام شده: ترميم آمالگام خلفى
شكايت اصلى بيمار: از وقتى دندونم رو پر كردند، تو ماشين كه میشينم صداى بيسيم پليس رو تو گوشم مىشنوم !
تو دوران طرح مثل بيشتر دندانپزشكان از بين بخشهاى مختلف دندانپزشكى كار اصلى كه انجام مىدادم دندان كشيدن بود. شايد هم زياد بیراه نبود كه به گويش مردم اون منطقه به جاى دندونپزشك به دندون كش معروف بودم. همهى كمبود بيمار بخش جراحى دانشكده دندانپزشكى تو اون دوران قشنگ جبران شد.
مريض زياد بود و دوتا يونيت كه يكيش خراب بود و عملاً فقط بعنوان صندلى مىشد ازش استفاده كرد. اين بود كه مجبور بودم بیحسى يكى را انجام بدهم و بگم بيرون منتظر باشه. يك روز بعد از تزريق بلاك فك پايين و تمهيدات و توضيحات لازمه مريض رفت بيرون، ازش پرسيديم بىحس شدى گفت نه. لیدوکایین هم وفور نعمت نبود و سهميهاى بود. با اين اوصاف يكى ديگه زدم. باز هم ادعا مىكرد بىحس نشدم گفتم سوت بزن كه ديدم كامل كجه و تزريق بلاك گرفته. بهش گفتم مگه گوشه لبت كامل بىحس نيست؟ گفت چرا گوشهى لبم كه همون اول بى حس شد، ولى فكر كردم شما گفتيد هر وقت لبهى گوشت بىحس شد بگو!!
دكتر الهام حاج بابايی