دکتر سارا مجلل

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
و اندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت :
امروز همه روی زمین زیر پر ماست
بر اوج فلک چون بپرم از نظر تیز
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبد
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست.”
بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست
ناگه ز کمینگاه، یکی سخت کمانی
تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست
بر بال عقاب آمد آن تیر جگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست
بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست
گفتا: “عجب است! این که ز چوب است و ز آهن
این تیزی و تندیّ و پریدنش کجا خاست؟!”
چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا: “ز که نالیم که از ماست که بر ماست.”
ناصرخسرو قبادیانی
صبح امروز با رد شدن يك پرنده شكاري از جلوي پنجره آپارتمانمان ياد اين شعر افتادم. راستش را بخواهید خيلي از ابيات آن را هم فراموش كرده بودم ولي وقتي شروع به خواندنش كردم ديدم عجب وصف حال اين روزگار كرونايي ماست.
شايد كه از منظر علم، ويروس كروناي جديد ساخته دست بشر نباشد اما از منظر منطق، زاده آن است. به تاوان سالها دست بردن در زيست بومهاي بكر و برپا کردن تمدنهاي انساني در آنها، به تاوان خودبرتربيني مطلق نوع بشر و به يمن همه چيز را ملك آبا و اجدادي خويش پنداري، چنان تحولي در ذرات بنیادين حيات به وجود آوردهايم كه ديگر ياختههاي همزيست ما بر كره خاك، چارهاي جز ارتقا سطح عملكردي خود نداشتهاند چرا كه غير از آن محكوم به فنا و نابودياند. از اين منظر است كه میگویم ما خود ويروس كوووييد ١٩را ساخته و پرداختهایم. اما هرچه كه باشد، ساختگي يا طبيعت-نهاد، اين مهمان ناخوانده، تاريخ معاصر را به قبل و بعد از خود تقسيم كرده است.
كرونا، ويروس كوچك، مستقل و خودساخته با اعتماد به نفس بالايي بود كه پنجه در پنجه بياعتنايانِ به حق حيات ديگر موجودات انداخت و در زير سايه حكومت توتاليتر و مخفي كار، قد كشيد و باليدن گرفت و تبديل به هيولاي هفت سري شد كه شاید خود نیز قدرت بينهايتش را باور نميكرد و ما و سياستمداران و برنامه ريزانمان نيز.
بورسها و بازارهاي مالي را درنورديد، چراغ سينماها را خاموش كرد، ادارهها را تعطيل نمود، به دور چرخ و فلكها نوار زرد كشيد، تابلو ورود ممنوع بر سر پاركها نصب كرد، عروسي و عزا را به يك چوب راند و كنيسهها و كليساها و مساجد را از رونق انداخت.
هواپيماها زمينگير شدند؛ كشتيهاي تفريحي ميان آبهاي آزاد سرگردان ماندند؛ تولدها و ديدار دوستان ممنوع شدند؛ علم آموزي به تعويق افتاد و سطح مطالبات به كف هرم مازلو سقوط كرد یعنی تلاش براي بقا.
و البته این همان كاري است كه تمامي موجودات و حتي خود كره خاك و چه بسا لايه ازن و ماوراي آن، سالهاست با آن درگیر هستند و انسان مانعتراش بزرگي براي اين تلاش جهت حفظ بقا بوده است.
كرونا گويي آه طبيعت است كه از بد روزگار از اعماق تاريخ به ما رسيده است و انرژي تخريبي نهفته درآن، خشم كاينات با خود دارد.
اما از یک جنبه دیگر اوضاع به اين بديها هم نيست.
كرونا مسوليت همه چيز را هم به گردن گرفته است و ما آدميان را با خيال راحت و بدون عذاب وجدان، جهت استراحت و تجديد قوا به منازلمان فرستاده است. بدون عذاب وجدان تا پهن شدن آفتاب در ميانه اتاق ميخوابیم؛ با كودكانمان با سرصبر صبحانه ميخوريم؛ با آنها بازي ميكنيم و كاردستي ميسازيم؛ به سياق نياكانمان نان خانگي ميپزيم. از راه دور بازي خانوادگي اختراع ميكنيم؛ دبرنا و مونوپلي و قايم باشك تصويري انجام ميدهيم و تولدهايمان را فارغ از قضاوت شدن و خودشيفته خوانده شدن همچون سلبريتيهاي مشهور به صورت ويديو زنده با دوستانمان برگزار ميكنيم.
كرونا به ما آدميان درگير روزمرگيهاي زندگي، فرصت نفس كشيدن داد. فرصت پياده شدن بشر از قطار سريع السير زندگي؛ فرصت ارزيابي نسبت حق حيات براي بشر و غير بشر. كرونا به ما فرصت تجديد نظر در اولويتهايمان را داد.
كرونا فرصت داد تا بازهم انتخاب كنيم كه كدام سوي مرز شعور و آگاهي هستيم. از فروش چند برابر گرانتر ماسك و الكل و دستمال به حضيض اخلاق سقوط كنيم و يا بر بالهاي فرشتگان كادر درمان و پزشكان، بر بلنداي عشق به همنوع بنشينيم. يا كه نه؛ اصلا همين خود خود خود معموليمان باشيم.
آري كرونا روزگار ما را به قبل و بعد از خود تقسيم كرد.
به نظر من اين استيصال براي همگان و سفر به درون خويش و مرور چيزهاي كوچك لذت بخش، دستاورد مثبت حضور اين ياخته چند ميليون بار كوچكتر از ماست كه در وجود تك تك مان بيدار شد و اگر آنرا در وجودمان شعلهور نگه داريم روزگار پساكرونايي شيرينتري در انتظارمان خواهد بود.
دکتر سارا مجلل
تورنتو. بهار ٢٠٢٠